مکانهای اسرارآمیز و بناهای فراوانی روی زمین وجود دارند که منشا و انگیزهی برپایی آنها قرنهاست ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. بعضی از آنها تنها در صفحات کتابها و ذهن مردم وجود دارند و بعضی دیگر اگرچه وجود خارجی دارند، ولی اسرارشان هنوز کشف نشده است. هرم بزرگ خیوپس در مصر، ستونهای عظیم استون هنج در انگلستان و خطوط منسوب به قوم نازکا در بیابانهای پیرو که تنها از آسمان دیده میشوند، از این جملهاند. اما به جرأت میتوان گفت که هیچیک از آنها به جذابیت و مرموزی آتلانتیس نیست؛ قارهی گمشدهای که بیش از دوهزار کتاب، مقاله و شعر دربارهی آن نوشته شده و جستوجو برای کشف آن به کشف تمدنهایی مانند تمدن هلن در یونان، تمدن مایاها و اینکاها در قارهی آمریکا منجر شده است. نام آتلانتیس نخستینبار از زبان فیلسوف بزرگ یونان، افلاطون (348 تا 428 قبل از میلاد) خارج شد. او حدود 350 سال قبل از میلاد مسیح (در اواخر عمرش) در رسالهی تیمایوس (Timaeus) چنین نوشت: «12 هزار سال پیش از این، جزیرهی بزرگی وجود داشت با تمدنی ستایشانگیز موسوم به آتلانتیس.» وی در رسالهی دیگر خود، کریتیاس (Critias) شرح بیشتری از قارهی آتلانتیس نوشت: «آتلانتیس جزیرهای خوش آبوهوا به وسعت 390 هزار کیلومتر مربع بود که جمعیت چندمیلیوننفری آن را آتلانت میخواندند. این جزیره مهد تمدنی بسیار عالی و پیشرفته بود که در تمام شاخههای علوم و هنر سرآمد زمان خود محسوب میشد. نخستین فرد ساکن این جزیره، اونور بود که با لیوکیپیه ازدواج کرد و از او صاحب دختری به نام کلیتو شد. پوزیدون، خدای حامی جزیره، عاشق کلیتو شد و حاصل ازدواج آنها، پنج جفت پسر دوقلو بود. پوزیدون جزیره را بین پسرها تقسیم و اطلس را که پسر بزرگتر بود، پادشاه جزیره کرد. قد بلند، پوست سفید و موهای روشن ویژگی آتلانتها به شمار میرفت. این مردم مومن، بسیار خوشخلق و مهربان بودند و هیچچیز نزد آنها مهمتر از اخلاقیات و ارزشها نبود. ارتش آتلانتیس بیش از یکمیلیون و 200 هزار نفر نیرو داشت و در جنگلهای انبوه آن، انواع جانوران بزرگ و کوچک میزیستند. شهرهای آباد این جزیره مملو از ساختمانهای مرمری عظیم و هرمیشکل بود که تلالوی نور خورشید به آن شکوه میبخشید».
قدرت روزافزون آتلانتها موجب شد که آرام آرام به دستدرازی به سرزمینهای دیگر روی آورند. این شد که زئوس مجازاتی غیرقابل تصور برایشان درنظر گرفت: توفانی سهمگین همراه با زمینلرزه و سیلهای بزرگ که به مدت یک شبانهروز ادامه یافت، تا آن که دریا، جزیرهی آتلانتیس را به زیر خود فرو برد و ناپدید شد. افلاطون تردید داشت که هرگز نشانهای از این سرزمین گمشده به دست آید. از این رو نوشت: «اقیانوس در آن نقطه به مکانی غیرقابل عبور و جستوجو تبدیل شده است.» اینچنین شد که تمدن آتلانتیس در اوج شکوفایی خود توسط سه نیروی سهمگین طبیعت یعنی آتشفشان، زلزله و توفان نابود شد.
فکر میکنید اهمیت آتلانتیس در چیست که چنین تحقیقات فراوانی دربارهی آن انجام شده است؟ پاسخ این سوال چیزی نیست جز گنج آتلانتیس. اگر آنچه افلاطون دربارهی آتلانتیس گفته درست باشد، آن گاه هرآنچه از آن تمدن برجا مانده باشد، ارزش غیرقابل تصوری خواهد داشت. این میراث بزرگ که به گنج آتلانتیس معروف شده، فقط شامل اجسام قیمتی (گنج معمولی!) نیست، بلکه تمام دانش، علوم و فنآوریهای آن زمان را نیز در خود دارد.
مهمترین میراث آتلانتیس، گنجی است به نام لوح زمرد که هم در تورات و هم در بسیاری از افسانههای ملل از آن نام برده شده است. طبق افسانهها، لوح زمرد درحقیقت شامل 12 لوح سبز زمردین فاسدنشدنی و مقاوم در برابر همهی عناصر است که خدای آتلانتیس باستان، دانش و علوم عالی را روی آنها کندهکاری کرده و هرگاه ملتی آن را در اختیار بگیرد، به تمدنی پیشرفته دست پیدا میکنند. گفته میشود بعد از نابودی آتلانتیس، این مصریان بودند که مالک این الواح شدند و تمدن پیشرفتهی مصر باستان هم در نتیجهی این گنجینهی ارزشمند پدید آمد.
آتلانتیس در گذر زمان
پژوهشگران دربارهی این که آیا افلاطون این داستان را از گذشتگان شنیده یا این که (دست کم بخشی از آن را) تحت تأثیر سنتهای قدیمیتر از خود نوشته، با هم توافق ندارند. بعضی از پژوهشگران بر این عقیدهاند که افلاطون خاطراتی از بعضی حوادث گذشته را (مانند فوران کوه تروا و جنگ تروا) به این صورت درآورده است. درحالی که بعضی دیگر اصرار دارند که او از بعضی حوادث دوران خود الهام گرفته؛ حوادثی مانند نابودی هلیکه در 373 پیش از میلاد و حملهی ناموفق آتنیها به سیسیل. یکی از اولین کسانی که به صحت گفتههای افلاطون باور داشت، کرانتور شاگرد زنوکراتس بود که خود از شاگردان افلاطون به شمار میرفت. کار او که شرحی بر کتاب تیماییوس افلاطون است، گمشده، ولی پروکلوس، از نوافلاطونیان قرن پنجم پیش از میلاد به آن اشاره کرده است. به گفتهی پروکلوس، کرانتور از مصر بازدید کرده، با کاهنان صحبت کرده، بعضی آثار هیروگلیف را دیده که این داستان را تأیید میکنند. داستان افلاطون در زمان خود هم الهامبخش نویسندگانی شده بود. چنددهه بعد از کتابهای افلاطون، تاریخدانی به نام تئوپومپوس دربارهی سرزمینی در آن سوی اقیانوس نوشت که مروپیس نام داشت. این داستان در کتاب هشتم از مجموعهی فیلیپیسا ذکر شده که در آن، مروپیدها را نژادی از آدمیان توصیف میکند که به بلندی دو مرد عادی بودند و در دو شهر در جزیرهی مروپیس میزیستند. بعد از اینها تا قرنهای سوم و چهارم، نویسندگان و تاریخنگاران علاقهی خود را به این تمدن گمشده حفظ کرده بودند. تا قرون وسطا از راه رسید و با تسلط کلیسا، تاریخ و ادبیات در کنار دیگر مظاهر خرد بشر به محاق رفت و تا افول قدرت کلیسا، قریب به یک هزاره در دیار فراموشان ماند. بعد از پایان دوران تاریک قرون وسطا، به جای تاریخدانها و کاوشگران، این بشردوستان بودند که آتلانتیس را دوباره کشف کردند. توصیفهای افلاطون از تمدن آتلانتیس، الهامبخش کارهای بسیاری از نویسندگان دوران رنسانس شد که دربارهی آرمانشهر مینوشتند؛ افرادی مانند سر فرانسیس بیکن که کتاب «آتلانتیس نو» را در سال 1627 نوشت. او آرمانشهری به نام بنسالم را در ساحل غربی آمریکا توصیف کرد که شباهت بسیاری به آتلانتیس افلاطون دارد.
آتلانتیس چطور از بین رفت؟
از نظر علمی، قویترین احتمال نابودی آتلانتیس، برخورد سنگی آسمانی با سطح زمین در محدودهی دریای کارآییب و خلیج مکزیک است. بعضی محققان اندازه و زاویهی برخورد این سنگ آسمانی را بررسی و اثرات برخورد آن را با زمین شبیهسازی کرده و مدعی شدهاند که تاریخ برخورد با تاریخ توفان بزرگ مطابقت دارد. ورود یک سنگ آسمانی بزرگ به جو زمین باعث به هم ریختن جو و بروز توفانها و رعد و برقهای قدرتمندی میشود که میتواند روزها و هفتهها طول بکشد. به دنبال برخورد سنگ آسمانی با زمین هم زلزلهی مهیبی رخ میدهد که همراه با حالت انفجار است و در بخش بزرگی از سطح زمین، خرابیهای بسیاری ایجاد میکند. اگر سنگ آسمانی به اقیانوس برخورد کند، موجهای بسیار عظیمی به وجود میآید که امروزه به آنها سونامی میگوییم. بستر قارهی آتلانتیس از ریگ و ماسه بود که بر اثر برخورد سنگ آسمانی با بستر اقیانوس و زمینلرزهی شدید به دنبال آن، احتمالا خالی و منجر به غرق شدن آتلانتیس در اقیانوس شد. البته قبل از غرق شدن، سطح قاره بر اثر شعلههای آتشی که از برخورد سنگ آسمانی با جو بهوجود آمده بود، سوخته و بر اثر زلزله کاملا تخریب شده و در نهایت به زیر آب فرو رفته بود. آتلانتیس قلب تپندهی تمدن آن روز بود و به دنبال غرق شدنش، تمدنهای بسیاری که شعبههای تمدن آتلانتیس بودند، به یکباره از میان رفتند. دانشمندان جامعهشناس بر این باورند که نجات یافتگان از این حادثه، تقریبا تمام تمدن و منابع علمی خود را از دست داده بودند و برای ادامهی حیات مشکلاتی جدی داشتند. آنها تمام وسایل و ابزارهای خود را از دست داده و بسیاری از متخصصان در علوم و فنون مختلف از میان رفته بودند. به طور خلاصه میتوان گفت که بشر آن دوره مجبور شد از صفر شروع و تمدنی جدید را از ابتدا پایهریزی کند. این همان تمدنی است که تا امروز ادامه یافته است. نابودی آتلانتیس و توفان بزرگ آن دوران در واقع پایان دورهای طلایی از تمدن بشری بود که بشر امروزی هرگز نتوانسته به محتویات اسرار و رموز آن دست یابد. به نظر شما اگر در زمان ما چنین اتفاقی رخ دهد، از تمدن امروزی ما برای آیندگان چه باقی خواهد ماند؟ آیا آیندگان هم ما را به چشم افسانهای خواهند دید؟
شواهد باستانی از آتلانتیس
باستانشناسان، اغلب اطلاعات موجود دربارهی دوران قبل از نابودی آتلانتیس را در پاپیروسها و کتیبههای سنگی اقوام قدیمی مانند مایا و آزتک یافتهاند. به عقیدهی بعضی کارشناسان، تمدنهای پیشرفتهی آمریکای مرکزی و جنوبی، مصر باستان و خاورمیانه تصادفی نیست و احتمالا آنها میراثدار تمدنی پیشرفتهتر در گذشتهی دور بودهاند. بعضی به صراحت، ریشه و مبدا تمام تمدنهای گذشته را آتلانتیس میدانند و حتا به دنبال نشانههای ارتباط آنها با آتلانتیس برآمدهاند.
به عقیدهی مغولها در زمان قدیم، دو قاره در اقیانوس اطلس وجود داشته که هردو در آب فرو رفتند، ولی بعضی از ساکنان آنها توانستند در پناهگاههایی زیرزمینی به زندگی خود ادامه دهند. این غارها با نور عجیبی روشن میشد که گیاهان در پرتو آن رشد میکردند. تونلهای زیرزمینی بلند و متعددی در سین چوان چین کشف شده که این تعبیر مغولی را تأیید میکند. اوتو هاینریش موک، مهندس اتریشی که علاقهی وافری به تاریخ و جغرافیا داشت، کتابی تحت عنوان راز آتلانتیس نوشت که شهرتی جهانی یافت و بار دیگر آتلانتیس را بر سر زبانها انداخت. به اعتقاد وی، جزیرهی آتلانتیس وجود داشته و دستخوش بلای سهمگین طبیعی شده؛ اما تمام آتلانتها از بین نرفتهاند و بازماندگان آن فاجعه توانستهاند خود را به سواحل اقیانوس اطلس (شامل آمریکای جنوبی، آمریکای شمالی، افریقا و اروپا) برسانند. آنها به هرسرزمینی که رسیدند، دانش خود را در زمینهی شهرسازی و معماری به کار گرفتند تا بناهایی عظیم، معابدی باشکوه و قصرهایی بزرگ مانند آنچه در آتلانتیس وجود داشت، بسازند. براساس فرضیههای موک، بناهایی مانند اهرام مصر، معابد مایا و آزتک و بسیاری از تمدنهای دورهی باستان همگی زاییدهی یک تمدن مادر به نام آتلانتیس هستند! به گفتهی موک، زلزله و توفان هولناکی که 12 هزار سال پیش در اقیانوس اطلس روی داد، نه تنها تمدن درخشان آتلانتیس را از میان برد، بلکه دامنهی امواج خروشان آن همهی خشکیهای زمین را در برگرفت و باید همان توفانی باشد که در کتابهای آسمانی از آن نام برده شده است (یعنی توفان نوح پیامبر). به گفتهی وی، چهار هزار سال از آن توفان سپری شد تا تمدنهای انسانی بتوانند یکبار دیگر در نقاط مختلف کرهی خاکی جوانه بزنند. شاید بتوان این فرضیات موک را به سونامی نسبت داد. ولی مشکل اینجاست که اینها خیلی با توصیف افلاطون از آتلانتیس که مشخصترین وجه آن «در مقابل ستونهای هرکول» است و این که نابودی آن در «9 هزار سال پیش از زمان سولون» یا 9600 سال پیش از میلاد رخ داده، جور در نمیآیند. یکی از مهمترین دلایل تاریخی، نقشهای باستانی است که به نقشهی پیری رایس، دریانورد ترک معروف شده و قارهی آتلانتیس را به وضوح در میان اقیانوس اطلس نشان میدهد.
در جستوجوی آتلانتیس
با توجه به دانش محدود جغرافیایی افلاطون در زمانی که تنها بخش اندکی از کرهی زمین بر تمدنهای دنیای کهن (آسیا و اروپا و شمال افریقا) مکشوف بود، نشانههای آتلانتیس را میتوان به نقاط مختلفی روی زمین منتسب کرد. این کاری است که پژوهشگران متعددی در دو هزار سال گذشته انجام دادهاند و البته از همان روزگار افلاطون نیز بسیاری از منتقدان، وجود این جزیره را باور نداشتند. در میانهها و اواخر قرن نوزدهم میلادی، بسیاری از پژوهشگران بنام که اولین آنها چارلز اتین براسر دبوربورگ بود و بعد افرادی چون ادوارد هربرت تامپسون و آگوستوس لی پلانگیون، این احتمال را مطرح کردند که آتلانتیس به نحوی با تمدنهای مایا و آزتک مرتبط بوده است. ولی در همین زمان پژوهشگران زیادی، هریک با برجسته کردن یک عبارت از نوشتههای افلاطون یا افسانههای تاریخی دیگر، یک جا را برای آتلانتیس نامزد میکردند: یکی میانهی اقیانوس اطلس (یا همان آتلانتیس)، دیگری دریای مدیترانه، سومی دریاچههای افریقا در جنوب مصر و بعضی هم تبت را (به عنوان منشای تمدن آریایی). این آخری را نازیها چندان جدی گرفتند که با وجود اینکه این نظریه دربارهی مکان آتلانتیس منتقدان زیادی داشت و دقیق هم نبود، به فرمان هیتلر، در سال 1939 یک گروه تحقیقاتی روانهی تبت شدند تا به دنبال ریشههای آریایی آتلانتیس بگردند. هرچند بعضی دیگر از محققان بیشتر به ریشههای قطبی و شمال اروپایی این ابرانسانها اعتقاد داشتند. در دوران معاصر، با مطرح شدن و پذیرش نظریهی جابهجایی قارهها در دههی 1960 و افزایش درک عمومی از صفحات زمینشناختی، غیرممکن بودن وجود یک قارهی گمشده که در گذشتهی نزدیک به زیر آب رفته باشد، آشکار و نظریات «قارهی گمشده» دربارهی آتلانتیس رد شد. از زمان دانلی (که در دههی 80 قرن نوزدهم کتابی دربارهی تمدن گمشدهی آتلانتیس نوشت و عامهی مردم را با این مقوله آشنا کرد)، دهها مکان برای آتلانتیس مطرح شدهاند، تا جایی که حتا نام آن تبدیل به یک مفهوم کلی و از ویژگیهای داستان افلاطون منتزع شد. این امر در این حقیقت بازتاب مییابد که خیلی از جاهای پیشنهادی اصلا در اقیانوس اطلس قرار ندارند. در حال حاضر تنها اندکی از نظریهها بر مبنای ریشههای علمی یا پژوهشی بنا نهاده شدهاند، در حالی که باقی با استفاده از ابزارهای شبهعلمی یا روانی خلق شدهاند. خیلی از اماکن احتمالی بعضی از ویژگیهای داستان افلاطون را در خود دارند، (مانند آب، پایان مصیبتبار و دورهی زمانی متناسب)، ولی محققان مدافع این نظریهها نتوانستهاند ثابت کنند که هیچیک از آنها همان آتلانتیس افسانهای است. از این میان بعضی از این مکانها طرفداران بیشتری به نسبت باقی دارند:
در داخل یا نزدیکی دریای مدیترانه: بیشتر نظریهها دربارهی مکان احتمالی آتلانتیس به جاهایی در داخل یا اطراف مدیترانه اشاره میکنند؛ امری که تا حد زیادی به دلیل این است که یونان که این داستان از آنجا منشا گرفته است، در کنارهی آن دریا قرار دارد: جزایری مانند ساردنیا، کرت و سانتورینی، سیسیل، قبرس و مالت؛ شهرها یا ایالتهایی مانند تروا، تارتسوس و تانتالوس (در استان مانیسا)، ترکیه، صحرای سینا در قسمت اشغالی اسراییل یا کنعان و افریقای شمال غربی.
اندولس: اندولس ناحیهای در جنوب اسپانیای امروزی است که روزگاری شهر گمشدهی تارتسوس را در خود جای داده بود؛ شهری که در قرن ششم پیش از میلاد ناپدید شد. سکنهی تارتسوس تاجرانی بودند که یونانیان دربارهی آنها و پادشاه افسانهای ایشان یعنی آرگانتونیوس شنیده بودند. نظریهی اندولس توسط نویسندهی اسپانیایی خوزه پلیسر داوساو تاوار در سال 1673 مطرح شد، زمانی که وی ادعا کرد ابرشهرهای آتلانتیس بین جزایر مایور و منور قرار داشتند که در مرکز دونانا مارشز بودند و در سال 1919 نیز خوان فرناندز آمادور دلوس ریوس اعلام کرد که این شهرها دقیقا در جایی قرار داشتند که امروزهMarishmas de Hinojo نام دارد. این ادعاها در دهههای 20 و 30 توسط آلمانها تکرار شدند. در سال 1997، معلمی آلمانی به نام ورنر ویکبولدت نیز ادعا کرد که آتلانتیس در اندولس قرار دارد. او ادعا کرد که جنگ آتلانتیس به جنگ مردان دریایی اشاره دارد که به سواحل شرقی مدیترانه حدود قرن 12 پیش از میلاد حمله کرده بودند و شهر تارتسوس شاید بر خرابههای آتلانتیس بنا نهاده شده باشد. در سال 2000، جورجیوس دیاز مونتکسانو در مقالهای ادعا کرد که آتلانتیس جایی بین اندولس و مراکش قرار دارد. به ادعای ویکبولدت، تصاویر ماهوارهای دو تصویر مربعشکل بر فراز دو برآمدگی کوچک درون تالاب دونانا را نشان میدهند که به باور او «معبد پوزیدون» و «معبد کلیتو و پوزیدون» هستند. در تصاویر ماهوارهای بخشهایی از «حلقههای» متعددی قابل تشخیصاند، که مشابه سیستم حلقهای توصیف شده توسط افلاطون است. معلوم نیست آیا این حلقهها طبیعیاند یا ساختهی دست انسان. از همینرو، برنامههای اکتشافی برای بررسی این امر در دست اقدام است. زمینشناسها نشان دادهاند که پارک ملی دونانا از چهار هزار سال پیش از میلاد تا قرن نهم پس از میلاد شاهد فرسایش شدید بوده و از آن زمان قابل کشتیرانی شده است. به مدت چندین هزار سال تا سدههای میانه، تمام چیزی که منطقهی امروزی تالاب دونانا را اشغال کرده بود، یک خلیج بود، ولی حتا یک جزیرهی کوچک هم که فضای کافی برای یک روستای کوچک در آن وجود داشته باشد در آن نبود.
دریای سیاه: زیگفرید و کریستیان شوپ، پژوهشگران آلمانی، جای آتلانتیس را در دریای سیاه میدانستند. پیش از سال 5500 پیش از میلاد، یک جلگهی بزرگ در شمال غربی و در کنار یک دریاچه قرار داشت. در سال 5510 پیش از میلاد، افزایش سطح آب دریا در جایی که امروزه بسفر نام دارد، دریاچه را به مدیترانه وصل کرد. آنها ستونهای هرکول را در تنگهی بسفر یافتند. آنها هیچتوضیحی از این که چگونه کشتیهای بازرگانان سراسر دنیا میتوانستند با وجود این که بندر آتلانتیس 350 پا زیر سطح آبهای آزاد قرار داشت در آن پهلو بگیرند، ارائه ندادند. آنها ادعا کردند که اریکالکوس به معنای سنگ آتشفشانی سیاهی است که در آن زمان به عنوان یک واحد پولی از آن استفاده میشد و در حوالی 5500 پیش از میلاد با اسپاندیلوس جاگزین شد. فاجعهی زمینشناختی منجر به مهاجرت دوران نوسنگی در اروپا شد، که آن هم در حوالی 5500 پیش از میلاد شروع شد. در سال 2000، گاردین گزارش داد که روبرت بالارد، در یک زیردریایی کوچک، بازماندههایی از تمدن انسانی را حدود 300 پا زیر زمین در سواحل شمالی ترکیه در دریای سیاه یافته است. این منطقه حدود سال 5000 پیش از میلاد غرق شد. همچنین تصور میشود که ریشهی داستان نوح نیز به غرق شدن همین ناحیه بازگردد. ناحیهی دیگری در دریای سیاه که احتمال آتلانتیس بودن آن توسط حسن اومار در دههی 1940 مطرح شد، آنکومه است که ناحیهای افسانهای در نزدیکی ترابوزان است.
سانتورینی: مدت کوتاهی بعد از کشف تمدن مینوی در کنوسوس در کرت توسط آرتور اوانز در سال 1900، نظریههایی که ناپدید شدن این تمدن پیشرفته را با نابودی آتلانتیس مرتبط میکردند، مطرح شدند. شواهد باستانشناسی، زلزلهشناسی و آتشفشانشناسی جدیدتر، ارتباط کرت، جزیرهی سانتورینی و تمدن مینوی را با توصیفات افلاطون از آتلانتیس بیشتر میکنند. فوران سانتورینی (یا تروا)، که در قرون 16 یا 17 پیش از میلاد رخ داد، سبب یک سونامی بزرگ شد که به باور کارشناسان، تمدن مینوی را در جزیرهی کرت (که در همان نزدیکی قرار داشت) از بین برد. بعضی از محققان بر این باورند که این همان حادثهای است که سبب پیدایش افسانهی آتلانتیس شده است.
ایجی گالانوپولوس ادعا میکند که 9 هزار سال فاصلهی زمانی تا پیش از سولون را که افلاطون مطرح کرده، نتیجهی یک اشتباه در ترجمه بوده است، که در ترجمهی متون مصری به یونانی، «صدها» سال به «هزاران» سال ترجمه شده است. چنین اشتباهی میتواند ابعاد آتلانتیس افلاطون را نیز تا حد جزیرهی کرت پایین بیاورد و اندازهی شهر را نیز تا حد دهانه تراکم کند. 900 سال پیش از سولون نیز قرن 15 پیش از میلاد خواهد بود که با زمان احتمالی سونامی همخوانی دارد.
از سوی دیگر، افلاطون خبر از معادنی از سنگ میدهد که در آن «نوعی از سنگ به رنگ سفید، دیگری سیاه و سومی سرخ بود» و مینویسد که این سنگها از جزیره استخراج و در ساختمانسازی استفاده میشدند. صخرههایی مانند این در سانتورینی یافت میشوند.
هلیک: جیووانینی بر این عقیده بود که شهر باستانی زیر آبی هلیک، ایدهی داستان آتلانتیس را به ذهن افلاطون متبادر کرده باشد.
ترکیه: پیتر جیمز در کتابش به نام پادشاهی سونکن، آتلانتیس را پادشاهی زیپاسلا میداند. او ادعا میکند که سولون داستان را در جریان سفرهایش شنیده است، ولی در لیدیه و نه مصر آن گونه که افلاطون میگوید؛ این که آتلانتیس معادل تانتالیس است، شهر تانتالوس در آسیای میانه، که گفته میشود در اثر یک زمینلرزه از بین رفته است؛ این که افسانهی آتلانتیس در مدیترانه همهگیر میشود، به دلیل شورش شاه موداواتاس از زیپاسلا علیه هیتی است، که زیپاسلا معادل سیپیلوس است و دریاچه اکنون محو شده است. شمال کوه سیپیلوس جای شهر بوده است. دریای آزو (قسمت شمالی دریای سیاه) نیز در سال 2003 پیشنهاد شد.
جبلالطارق: در سال 2002 نیز جغرافیدان و باستانشناس فرانسوی ژاک کولینا- ژرارد نتایج تحقیقی را منتشر کرد که آتلانتیس را جایی واقعی در دهانهی جبلالطارق میدانست. مبنای ادعای او آب شدن یخهای آخرین عصر یخبندان در 11 هزار سال پیش بود که سبب بالا آمدن آب دریاها شد و این جزیره را به همراه شش جزیرهی دیگر در دهانهی جبلالطارق به زیر آب برد. این جزایر امروزه صخرههای زیر آبیاند که بین 175 تا 410 پا عمق و بین سواحل اسپانیا و مراکش قرار دارند. به عقیدهی کولینا ژرارد، افسانهی آتلانتیس، به صورتی که افلاطون مطرح کرده، ناشی از تغییر داستان توسط داستانسراها در فاصلهی زمانی 9 هزار ساله تا رسیدن به آتن و افلاطون بوده است. کما این که دانش ضعیف جغرافیایی افلاطون را هم باید به آن افزود. به گفتهی اقیانوسشناسها، در عصر یخبندان، سطح آب اقیانوسها نزدیک 400 پا (133 متر) پایینتر از سطح امروزین آن بود و به گفتهی کولینا ژرارد، در 15 هزار سال بعدی و با آب شدن یخها، سطح آب در ابتدا به میزان دو پا در هرقرن و بعد از آن با افزایش سرعت آب شدن یخها، به میزان 12 پا در هرقرن افزایش یافته است. ولی اینکه آیا پایان عصر یخبندان با چنین سرعتی اتفاق افتاده باشد، چیزی است که اقیانوسشناسها باید به آن پاسخ دهند.
اقیانوس اطلس: باور این که آتلانتیس در اقیانوس اطلس قرار دارد، تا حد زیادی به تشابه نام این دو باز میگردد (یا شاید هم این نام از این تصور گرفته شده باشد). فرهنگ عامه عموما بر این باور است که آتلانتیس در آنجا قرار دارد. نظریههای متعددی جای آتلانتیس را در جزیرهی سونکن در اروپای شمالی تصور میکنند، شامل داگرلند در دریای شمال و سویدن. بعضی نیز فلات سلتیک و اندولس را به عنوان مکانهای احتمالی در نظر میگیرند و البته اشارهای هم به ایرلند در این میان وجود دارد. جزایر قناری را نیز بعضی به عنوان یکی از مکانهای احتمالی مطرح کردهاند. غرب تنگهی جبلالطارق در قسمت نزدیکتر به مدیترانه نیز یکی از محلهای احتمالی است. جزایر یا مجمعالجزایر متعددی در اقیانوس اطلس نیز به عنوان مکانهای احتمالی مطرح شدهاند؛ مانند مجمعالجزایر آزور. با این حال، تحقیقات زمینشناختی دقیق جزایر قناری، آزور و بستر اقیانوس در اطرف آنها نشانگر نبود هیچگونه شواهدی برای نشست فاجعهآمیز زمین در این جزایر در هیچدورهای از زمان از روزگار تشکیل آنها تاکنون است و علاوه بر این بیانگر این است که بستر اقیانوس در اطراف آنها در هیچبرههای از زمان خشک نبوده است. جزیرهی غرق شدهی اسپارتل در نزدیکی تنگهی جبلالطارق نیز یکی از این مکانهای احتمالی است.
مکانهای دیگر: نویسندگان زیادی ادعا کردهاند که قطب شمال محل واقعی آتلانتیس است، در حالی که دیگران جاهایی در جزایر قناری، مانند خلیج باتابانو را مطرح میکنند. جنوب کیوبا، باهاماس و مثلث برمودا، جاهایی در اقیانوس آرام در اقیانوس هند (شامل سوندالند در اندونزیا) جزو مکانهای احتمالی هستند. داستانهای مرتبط با اقلیم گمشدهی هند که در داستانهای هند «کاماری کندام» نام دارد نیز، بعضی را بر آن داشته تا رقیبانی را برای آتلانتیس پیدا کنند؛ جاهایی مانند یادبود یوناگونی در جاپان. البته تبت و حتا دریای خزر را نیز نباید نادیده گرفت؛ جایی که پژوهشگران به دنبال ریشههای آریایی این داستان بودند.